10سال
همیشه فکر میکردم اون روز که برسه من چه حالی هستم ؟چه شکلی شدم ؟روزهام رو چه جوری میگذرونم ؟کجا زندگی میکنم ؟بچه دارم؟ پسره یا دختر؟ چه شکلیه؟ حالا اون روز رسیده خیلی منتظرش بودم میرم جلوی آینه به خودم نگاه میکنم تارهای سفید موهام خیلی بیشتر شده چند تا چروک ریز و درشت هم اطراف چشمام میبینم به نظرم یه کمی هم لاغر تر شدم همچنان سرکار میرم از اون موقع دو تا خونه عوض کردیم و...................یه دنیا چیزهای عادی و تکراری دیگه ولی یه چیز خیلی بزرگ عوض شده .اسمم!! اسم من انگار دیگه پگاه نیست ووووووووووووااااااای چقدر این اسم جدید رو دوست دارم و چقدر بهش افتخار میکنم اسمم شده مادر.... مادر پایا... مادر تو ........یه پسر شاد و شیطون که همه میگن ...
نویسنده :
پگاه
13:40